من یک بیمار روانی هستم!
 
روانشناسی کودکان استثنایی دانشگاه سمنان
 
 

چرا داريد اين‌طوري نگاهم مي‌کنيد؟ مگر چه اشکالي دارد؟ چرا بايد از گفتن اين مسأله خجالت بکشم؟ مگر داشتن يک بيماري رواني با داشتن فشارخون يا ديابت فرقي مي‌کند؟ در هر دوي آن¬ها فقط برخي تغييرات شيميايي در بدن اتفاق افتاده که باعث بيماري شده است. در بيماري رواني، اين تغييرات در مغز ما اتفاق مي‌افتد و برخي از مواد ناقل شيميايي در مغزمان کم و زياد مي‌شوند ولي در ديابت، اين تغييرات در لوزالمعده رخ مي‌دهد و نتيجه‌اش در خون منعکس مي‌شود. شما تا حالا کسي را ديده‌ايد که از داشتن ميگرن يا آپانديسيت شرمگين باشد يا بخواهد بيماري خودش را پنهان کند، يواشکي دکتر برود يا نخواهد اسم واقعي خودش را هنگام مراجعه به دکتر بگويد؟ پس چرا از شنيدن اين که فردي بيماري رواني دارد، يکه مي‌خوريد و انتظار داريد که مثل بسياري از افراد، بيماري خود را پنهان کند؟ مگر خودش خواسته که بيمار شود يا خطايي از او سرزده که به اين بيماري دچار شده؟ اگر اين‌طور نيست، پس چرا وقتي به بيماري رواني دچار مي‌شويم سعي مي‌کنيم که کسي از قضيه بو نبرد و حتي نزديک‌ترين اقوام هم از آن خبردار نشوند؟ گاهي اين مسأله آنقدر براي¬مان حساس مي‌شود که حتي حاضريم بيماري و مشکل خود را پنهان کنيم يا اصلاً از خير دوا و دکتر هم بگذريم ولي از «خطر» اين که کسي بفهمد ما مشکلي داريم دور شويم و از «انگ» بيماري رواني محفوظ بمانيم! شايد از اين نگران باشيم که از اين پس، جور ديگري به ما نگاه شود يا از ما بترسند، به ما اعتماد نکنند، بگويند شخصيت ضعيفي داشته‌ايم، ديوانه خطاب¬مان کنند، نتوانيم ازدواج کنيم، از محل کار اخراج‌مان کنند و صد جور بدبختي ديگر براي¬مان پيش بيايد، فقط براي اين که قضيه لو رفته که ما نوعي بيماري رواني داريم. همه¬ی اين¬ها آواري است به نام انگ بيماري که روي سر بيماران خراب مي‌شود و دردي بر دردهاي خودشان و خانواده‌شان مي‌افزايد. ولي مسأله اين¬جا است که بيشتر بيماران رواني، نه خطرناک هستند، نه احمق و خنده‌دار، نه غيرقابل اعتماد و ديوانه، نه ازکارافتاده و لاابالي؛ به¬خصوص با انجام درمان، درصد قابل‌توجهي از بيماران به طور کامل يا تقريباً کامل به وضعيت عادي خود برمي‌گردند. اگرچه اغلب اوقات، اين به معني عدم نياز به ادامه¬ی درمان و «ريشه‌کن شدن» بيماري نيست؛ همان‌طور که فرد مبتلا به ديابت يا فشارخون با درمان، بيماري خود را «کنترل» مي‌کند و بايد مدت‌ها درمان‌هاي خود را ادامه دهد. مهم اين است که درمان بيماري مي‌تواند تا حد زيادي از عوارض بيماري درمان‌نشده بکاهد و ما را به زندگي عادي روزانه¬ی خود برگرداند؛ هم¬چنان که بيماري من را کنترل کرده و مي‌توانم با پسرم بازي کنم، به دانشجويانم درس بدهم و به بيمارانم کمک کنم. من زندگي را دوست دارم.

نظرات شما عزیزان:

s.psychology90
ساعت13:00---5 مرداد 1391
واقعا چرا آدمااینقد نسبت به روانشون بی اعتنا هستن در صورتی ک واسه ظاهرشون ب هر دری میزنن؟ی جوش میزنن هزارتا دکترمیرن در صورتی ک اکثراین بیماری های ظاهری به خاطر استرس و فشار روانی به وجود میاد.جای بسی تاسف داره ب امید فکری روشن.
پاسخ:حرفتون کاملا درست هست و به امید روزی که این مسله فرهنگ سازی بشه


ستاره
ساعت20:24---4 مرداد 1391
چقدر بده که آدم یه مطلب رو بدون منبع و نام نویسنده که
پاسخ:ایراد شما وارد هست این به صورت ایمیل از طرف بچه های روانشناسی علامه واسم اومد


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 8:38 :: توسط : سعید ماهیگیر

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روانشناسی کودکان دانشگاه سمنان و آدرس s.psychology90.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 55
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 56
بازدید ماه : 159
بازدید کل : 49464
تعداد مطالب : 81
تعداد نظرات : 184
تعداد آنلاین : 1